در دانشگاه یزد قبول می شود ولی پدر و مادرش به شدت با رفتن او مخالفت می کنند تا اینکه با وساطت عمو و پسر عمویش که تازه از اتریش آمده اند پدرش راضی می شود و ونوس و دوستش پریسا با قطار عازم یزد می شوند . در این سفر این دو دوست با اعضای تیم ملی بسکتبال و کاپیتانش رهام آشنا می شوند؛ در میانه راه دچار طوفانی می شوند که مسیر زندگی همه شان را عوض می کند...